کد مطلب:288478 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

معجزات حضرت مهدی و دلائل امامت حضرتش
شیخ مفید به سند خود از كلینی، و او به سند خود از محمد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می كند كه گفت: بعد از در گذشت حضرت عسكری علیه السلام، (در شناخت امام بعد از ایشان) دچار تردید شدم. از طرفی نزد پدرم وجوه شرعی بسیاری بود. او سوار بر كشتی شده و من نیز همراه او شدم. در میان راه او به تب شدیدی گرفتار گردید به حدی كه به من گفت: پسرم، مرا باز گردان كه پیك اجل فرا رسیده. در این مال، از خدا بترس و به من وصیت نمود و بعد از سه روز در گذشت. پیش خود گفتم كه پدرم مرا به امری نادرست وصیت نمی كند، این مال را به عراق می برم و خانه ای در كنار شط كرایه می كنم و كسی را هم آگاه نمی سازم. اگر امام بعد را همچون حضرت ابومحمد علیه السلام شناختم، آن را به وی مسترد می نمایم، و الا مال پدر را در خواسته ها و تمایلات خود مصرف می دارم. پس به عراق وارد شدم، خانه ای در جنب شط كرایه كردم و چند روزی ماندم. ناگاه روزی فرستاده ای



[ صفحه 225]



آمد و رقعه ای به من داد كه در آن نگاشته شده بود: ای محمد، فلان چیز نزد توست كه در میان فلان چیزها قرار دارد. و همه چیزهائی را كه با خود همراه داشتم، در آن متذكر شده بود. حتی اشیائی برایم بازگو نموده بود كه خود بدان آگاهی نداشتم. پس اموال را به فرستاده تسلیم نمودم، و چند روزی دیگر در محل خود اقامت كردم. اما خبری از فرستنده پیك نیامد. در غم و اندوه فرو رفتم. پس ناگاه روزی نامه ای به من رسید كه: قد اقمناك مكان ابیك فاحمد الله: ما مقام پدر را به تو تفویض كردم، پس خدای را سپاس گزار. شیخ مفید به سند خود نقل می كند كه مردی از اهالی سواد مقداری مال نزد اما عصر علیه السلام فرستاد. اما حضرت آن را باز گرداند و به او پیغام فرستاد. اخرج حق ولد عمك منه و هو ارعب مائه درهم: حق پسر عموهایت را كه چهار صد درهم می شود، از آن بردار. آن مرد، زمینی مزروعی داشت كه عمو زادگانش در آن شریك بودند و او سهم آنان را از ایشان بازداشته بود. پس چون كاوش نمود، دریافت كه سهم پسر عموهایش دقیقا همان چهار صد درهم است. آن مقدار را به آنها داد و بقیه را نزد امام فرستاد. حضرت آن را پذیرفت. و نیز شیخ مفید به سند خود از قاسم بن علاء نقل می كند گفت: خداوند چند پسر نصیبم ساخت كه برای آنان از حضرت ولی عصر سلام الله علیه دعا می خواستم، اما دعائی صادر نمی شد. آنان همگی مردند. اما چون پسرم حسن به من ارزانی شد، بار دیگر خواستار دعای امام گشتم. حضرت اجابت فرمود و در حقش دعا كرد. او زنده ماند، وخدا را سپاس گزارم. و نیز شیخ مفید به سند خود از ابی عبدالله بن صالح نقل می كند كه گفت: من یك سال به بغداد رفتم. چون عزم خروج نمودم، از حضرتش اجازه خروج طلبیدم. اما حضرت به من اجازه نداد، پس قافله راهی نهروان، حركت كرد و



[ صفحه 226]



من بیست و دو روز دیگر در آنجا ماندم. بعد از آن اجازه آمد كه روز چهار شنبه عازم شوم. پس از بغداد بیرون آمدم در حالی كه امید نداشتم به قافله برسم. اما به نهروان كه رسیدم، مشاهده كردم كه قافله در آنجا اقامت گزیده است. اما همین كه شتر خود را علوفه دادم، قافله حركت نمود. من نیز به آنان پیوستم امام قبل از آن برایم دعا فرموده بود و هیچ سختی در راه برایم پیش نیامد، خدای را شكرگزارم. وهمچنین شیخ مفید به سند خود از علی بن حسین یمانی نقل می كند كه گفت: من در بغداد بودم. قافله یمانی ها عزم حركت نمود. من نامه نگاشتم و از مولایم كسب اجازه نمودم. اما جواب آمد: لا تخرج معهم فلس لك فی الخروج معهم خیره و اقم بالكوفه: با آنان خارج مشو كه خیری در این رفتن با آنها نیست، و در كوفه بمان. من در آنجا ماندم. قافله خارج شد و در راه، بنی حنظله بر آن یورش آورد. بعد از آن اذن طلبیدم كه از طریق دریا عازم گردم. اما اجازه صادر نشد. چون پرس و جو كردم، معلوم گشت كشتی هائی كه در آن سال از طریق دریا سفر كرده بودند، هیچ كدامشان سالم به مقصد نرسیده و دچار دزدان دریائی شده بودند. نجاشی در كتاب رجال خود گوید كه علی بن حسین بابویه، پدر شیخ صدوق نزد ابوالقاسم حسین بن روح رفت و مسائلی را از او پرسید. بعد از آن توسط علی بن جعفر بن اسود نامه ای نگاشت تا به حضرت صاحب علیه السلام برساند. در آن نامه از امام تقاضای فرزند نموده بود. جواب از طرف ساحت قدس حضرت خاتم الاوصیاء صلوات الله علیه آمد كه: قد دعونا الله لك بذلك و سترزق ولدین ذكرین خیرین: به تحقیق كه خدا را برای این خواسته تو خوانده ایم. بزودی است كه دو پسر به تو ارزانی شود كه مبارك و خجسته خواهند بود.



[ صفحه 227]



بعد از این دعا، ابوجعفر و ابوعبدالله از ام ولد بدنیا آمدند. ابوعبدالله حسین بن عبید الله می گوید كه از ابوجعفر شنیدم كه می گفت: من به دعای حضرت صاحب الامر علیه السلام تولد یافته ام. و به این افتخارمی كرد. شیخ طوسی در كتاب غیبت به سند خود از ابن نوح، و او از ابن سوره قمی، و از او جماعتی از بزرگان قم روایت می كند كه علی بن حسین بن موسی بن بابویه، دختر عموی خود، یعنی دختر محمد بن موسی بابویه را در اختیار داشت، اما از او صاحب فرزندی نمی شد. پس به ابوالقاسم حسین بن روح رضوان الله علیه نامه ای نگاشت و از او در خواست نمود كه از حضرت ولی عصر سلام الله علیه بخواهد كه دعا فرماید تا فرزندانی فقیه نصیب او شود. جواب آمد: انك لا ترزق من هذه و ستملك جاریه دیلمیه و ترزق منها ولدین فقیهنی: تو از این زن دارای فرزندی نخواهی شد. اما زنی دیلمی را در اختیار می گیری كه دو فرزند فقیه از او برایت بدنیا می آید. شیخ طوسی از ابوعبدالله بن سوره نقل می كند كه ابوالحسن بن بابویه سه پسر داشت به نامهای محمد، حسین و حسن. محمد و حسین فقها و محدثینی متبحر بودند و احادیثی را حفظ می كردند كه دیگر اهل قم حفظ نمی كردند. اما حسن كه از لحاظ سنی میان آن دو قرار داشت، به عبادت و زهد اشتغال داشت و با مردم آمیزش نمی كرد و اهل روایت و فقه نیز نبود. هر چه ابوجعفر و ابوعبدالله روایت می كردند، مردم از شدت حافظه آنان در شگفت می شدند و می گفتند: این شان اختصاصی شماست كه با دعای امام بدنیا آمده اید. این در میان اهل قم مشهور می باشد. شیخ صدوق در اكمال الدین از محمد بن علی اسود نقل می كند كه او گفت:



[ صفحه 228]



علی بن حسین بن بابویه بعد از در گذشت محمد بن عثمان عمری از من در خواست نمود كه از ابوالقاسم حسین بن روح بخواهم كه او از مولایمان صاحب الزمان سلام الله علیه تقاضا كند كه دعا فرماید تا خداوند پسری نصیبش گرداند. من از او پرسیدم، اما او مرا از آن بازداشت. اما بعد از سه روز مرا خبر داد كه امام برای علی بن حسین دعا نموده و فرموده كه وی صاحب فرزندی مبارك می شود كه سراسر خیر و بركت است، و بعد از او نیز اولادی دیگربرایش بدنیا خواهد آمد. شیخ صدوق می افزاید كه باو جعفر محمد بن علی اسود گفت: توسط حسین بن روح از امام در خواست نمودم كه برای من هم دعا نماید تا صاحب پسر شوم. اما پاسخ منفی شنید و جواب آمد كه راهی بر آن نیست. برای علی بن حسین، در آن سال، محمد بدنیا آمد و بعد از او اولاد دیگری هم نصیبش گردید. اما من دارای فرزندی نشدم. شیخ صدوق از ابوجعفر محمد بن علی اسود (رضوان الله علیه) روایت می كند كه: چون مرا مشاهده می نمود كه به مجلس درس محمد بن حسن بن احمد بن ولید (رضوان الله علیه) می روم و در كتب حدیث و حفظ روایات رغبت وافر دارم، بسیار می شد كه به من می گفت: شگفت نیست، زیرا با دعای امام به دنیا آمده ای. شیخ طوسی در كتاب غیبت می نویسد كه ابوعبدالله بن بابویه می گفت: پیش از اینكه به سن بیست سالگی برسم، مجلس درس تشكیل می دادم. گاه ابوجعفر محمد بن علی اسود در مجلس درسم حضور می یافت و با مشاهده سرعت من در جواب به مسائل شرعی در آن سن كم، شگفت زده می شد و می گفت: شگفت نیست، زیرا با دعای امام بدنیا آمده ای.



[ صفحه 229]



مولف گوید: معجزات حضرت مهدی علیه السلام بسیار می باشد و در كتب علمای بزرگ ما مسطور است. اگر بخواهیم به ذكر تمام بپردازیم، از محدوده كتاب خارج خواهیم شد. آنچه ذكر شد، برای مقصود كافی می باشد. خداوند هادی بندگان است.



[ صفحه 230]